درجه به درجه، از یک پله به پلۀ دیگر، کم کم و آهسته آهسته پیش رفتن، به تدریج و تأنّی، نرم نرمک، خوش خوش، اندک اندک، نرم نرم، جسته جسته، خرد خرد، کیچ کیچ، کم کم، متدرّج، خوش خوشک، آهسته آهسته، رفته رفته، آرام آرام، تدرّج
درجه به درجه، از یک پله به پلۀ دیگر، کم کم و آهسته آهسته پیش رفتن، به تدریج و تأنّی، نَرم نَرمَک، خُوش خُوش، اَندَک اَندَک، نَرم نَرم، جَسته جَسته، خُرد خُرد، کیچ کیچ، کَم کَم، مُتَدَرِّج، خُوش خُوشَک، آهِستِه آهِستِه، رَفتِه رَفتِه، آرام آرام، تَدَرُّج
شاه کلاه. کلاهی مخصوص بزرگان در ایام سلام در خدمت پادشاهی. (یادداشت مؤلف) : چوشه کلاه دمی گوش باش وین سخنان که در حکایت رختست یاد گیر از بر. نظام قاری (دیوان ص 16). آئینی که چشم هیچ عین البقری و گوش هیچ شه کلاهی ندیده و نشنید. (دیوان نظام قاری ص 152). ز افتادگی وز ره قدر و جاه همه کفش باشیم و او شه کلاه. نظام قاری (دیوان)
شاه کلاه. کلاهی مخصوص بزرگان در ایام سلام در خدمت پادشاهی. (یادداشت مؤلف) : چوشه کلاه دمی گوش باش وین سخنان که در حکایت رختست یاد گیر از بر. نظام قاری (دیوان ص 16). آئینی که چشم هیچ عین البقری و گوش هیچ شه کلاهی ندیده و نشنید. (دیوان نظام قاری ص 152). ز افتادگی وز ره قدر و جاه همه کفش باشیم و او شه کلاه. نظام قاری (دیوان)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در پنج هزارگزی شمال باختری شیراز. سکنۀ آن 1216 تن. آب آن از قنات و نهر عظیم تأمین می شود. راه آن فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در پنج هزارگزی شمال باختری شیراز. سکنۀ آن 1216 تن. آب آن از قنات و نهر عظیم تأمین می شود. راه آن فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
کنایه است از بیوفا و هرجایی و کسی که هر دم دل به دیگری دهد و او را بوالهوس خوانند. (از برهان) (از ناظم الاطباء). کنایه از متلون مزاج است. (آنندراج). بلهوس. (غیاث) : ای ده دلۀ صددله دل یکدله کن، متردد و پریشان خاطر. (غیاث) ، آنکه هر لحظه به اعتقادی و کیشی باشد. (از برهان) (از ناظم الاطباء) ، کنایه از مردم دلیر و شجاع است. (از آنندراج) (از غیاث). شجاع و دلیر و دلاور. (ناظم الاطباء). بغایت دلیر. (شرفنامۀ منیری). شجاع و دلیر یعنی کسی که دل او به قدر ده تن باشد. (انجمن آرا)
کنایه است از بیوفا و هرجایی و کسی که هر دم دل به دیگری دهد و او را بوالهوس خوانند. (از برهان) (از ناظم الاطباء). کنایه از متلون مزاج است. (آنندراج). بلهوس. (غیاث) : ای ده دلۀ صددله دل یکدله کن، متردد و پریشان خاطر. (غیاث) ، آنکه هر لحظه به اعتقادی و کیشی باشد. (از برهان) (از ناظم الاطباء) ، کنایه از مردم دلیر و شجاع است. (از آنندراج) (از غیاث). شجاع و دلیر و دلاور. (ناظم الاطباء). بغایت دلیر. (شرفنامۀ منیری). شجاع و دلیر یعنی کسی که دل او به قدر ده تن باشد. (انجمن آرا)
دهی از دهستان سنجابی شهرستان کرمانشاهان است که در دوازده هزارگزی شمال خاوری کوزران و کنار رود خانه کهناب واقع است دشتی سردسیر است و 175 تن سکنه دارد. آب آن از سراب سلطان حاجی و محصول آنجا غلات و صیفی و توتون و حبوبات و لبنیات و میوه است و سیب آن بخوبی در سنجابی مشهور است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و در تابستان اتومبیل میتوان برد. در زمستان گله داران آنجا به گرمسیر حدود قصر شیرین میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان سنجابی شهرستان کرمانشاهان است که در دوازده هزارگزی شمال خاوری کوزران و کنار رود خانه کهناب واقع است دشتی سردسیر است و 175 تن سکنه دارد. آب آن از سراب سلطان حاجی و محصول آنجا غلات و صیفی و توتون و حبوبات و لبنیات و میوه است و سیب آن بخوبی در سنجابی مشهور است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و در تابستان اتومبیل میتوان برد. در زمستان گله داران آنجا به گرمسیر حدود قصر شیرین میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از بخش کرند شهرستان شاه آباد است که دریازده هزارگزی جنوب خاور گهواره و سه هزارگزی راه فرعی گهواره به شاه آباد واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 220 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجاغلات و حبوبات و لبنیات و توتون و صیفی است. شغل اهالی زراعت و گله داری است و از تیره گهواره ای هستند وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی از بخش کرند شهرستان شاه آباد است که دریازده هزارگزی جنوب خاور گهواره و سه هزارگزی راه فرعی گهواره به شاه آباد واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 220 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجاغلات و حبوبات و لبنیات و توتون و صیفی است. شغل اهالی زراعت و گله داری است و از تیره گهواره ای هستند وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان است که در دو هزارگزی جنوب خاوری کوزران و کنار راه فرعی کوزران به چهار زبر واقع است. دشتی سردسیر است و 180 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و محصول آنجا غلات و حبوبات دیم و لبنیات است و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و در تابستان اتومبیل میتوان برد ودر زمستان اکثر سکنۀ آنجا به گرمسیر حدود مرز ایران و عراق میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان است که در دو هزارگزی جنوب خاوری کوزران و کنار راه فرعی کوزران به چهار زبر واقع است. دشتی سردسیر است و 180 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و محصول آنجا غلات و حبوبات دیم و لبنیات است و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و در تابستان اتومبیل میتوان برد ودر زمستان اکثر سکنۀ آنجا به گرمسیر حدود مرز ایران و عراق میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون، واقع در 67هزارگزی جنوب خاوری فهلیان و سه هزارگزی راه فرعی هرایجان به اردکان. کوهستانی، معتدل و مالاریائی. دارای 56 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان گلیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون، واقع در 67هزارگزی جنوب خاوری فهلیان و سه هزارگزی راه فرعی هرایجان به اردکان. کوهستانی، معتدل و مالاریائی. دارای 56 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان گلیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
پشت گردن، ردپا، بر جای ماندن ردپا بر زمین، بازگشت از مسیر رفته، قسمت چریده شده ی مرتع، بازگشت از مسیر رفته، پشت، بخش پشتی آغل گاو، دنباله چیزی را گرفتن، پی جویی، نشان پا
پشت گردن، ردپا، بر جای ماندن ردپا بر زمین، بازگشت از مسیر رفته، قسمت چریده شده ی مرتع، بازگشت از مسیر رفته، پشت، بخش پشتی آغل گاو، دنباله چیزی را گرفتن، پی جویی، نشان پا